تو مرا جان و جهانی
↓ برای دانلود پادکست صوتی پایین تر بروید↓
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را
ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را
چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم
چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را
چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را
چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را
چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی
خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را
ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی
چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را
جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق
چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را
به سلاح احد تو ره ما را بزدی تو
همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را
ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان
دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را
منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را
منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را
غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن
هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را
بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را
بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را
وقتی چشم، دل و روح انسان پرمی شود از خدا، یک قطره، یک لیوان هرکس بهاندازه ظرفیت خودش مزه معرفت خدا را میچشد.
چه شد که حضرت محمد(ص) گفت” اگر ماه را در دست چپم بگذارند و خورشید را در دست راستم بگذارند که دست از رسالتم بردارم هرگز چنین نخواهم کرد” چرا؟ چون دیگر چیزی جز خدا به چشمش نمیآمد.
وقتی همهچیز داشته باشی خدا را نداشته باشی هیچ هستی ولی وقتی جان و روح ودلت، احساس و عاطفهات پرازعشق خداست دیگر کمبودی احساس نمیکنی.