دروغ های حقیقت نما در زندگی من و تو

ما تصمیم گرفتیم تمام دروغ هایی که در طول زندگی به خودمان گفتیم یا دیگران به ما گفته اند و ما آن ها را به عنوان حقیقت پذیرفتیم آـن ها را شناسایی کنیم و ازبین ببریم. چرا؟
چون بدون آگاهی از اینکه الان کجا ایستادیم و وضعیت مان چیست چه قبل از روابط چه درحین اون رابطه ای که هستیم، چه زمانی که از رابطه خارج شدیم چه قبل از ورود به کسب و کار،چه  زمانی که کسب و کاری داریم چه زمانی که از اون کار خارج شدیم نمی توانیم به جای جدید برسیم.
 
بدون آگاهی که الآن چه جور آدمی هستید نمی توانید تبدیل به آدم بهتری شوید. خیلی وقت ها افکاری در ذهن شما هست مانند این که تو آنقدرها هم خوب نیستی یا به اندازه کافی جذاب و خوش اندام نیستی.
 
یکی از دلایلی که شما زندگیتان را به ورطه نابودی می کشانید همین گفتگوهای ذهنی هست.همین تفکرات غلط هست که به خودتان دارید.
همین که دائما بگویید تو آنقدرها عادی و فوق العاده نیستی. تو خوش اندام نیستی. توهیچ وقت نمی توانی مادر یا همسرخوبی باشی. تو بدرد نخورهستی. لیاقتت همین است که با تو بدرفتاری کنند. اره تو هیچ ارزشی نداری.
 
هیچوقت به جایی نمی رسی. وقتی تمام طول روز به خاطر تجربه های دنیای بیرونت این گفتگوهای درونی شما شود، باعث می شود که شما از خودتان بدتان بیاید و احساس خوبی  نسبت به خود نداشته باشید و نگاهتان تلخ و دردناک باشد.
 
انگاه تمام تلاشتان را هم بکنید هیچ اتفاق خاصی بیرون از دنیای شما نمی افتد، چون تمام این دروغ ها را قبول دارید، دروغ هایی که بوسیله ی جامعه، رسانه، خانواده ساخته شده است. این بذر در ذهن شما کاشته شده و به اشتباه آن ها را به عنوان حقیقت زندگی پذیرفتید.
 
همسر، فرزند، پدر یا مادر به هردلیل این جملات را به شما گفته اند که تو خوب نیستی دوست داشتنی نیستی لیاقتت همین است. چرا انتظار دارید بعد از پذیرفتن این دروغ ها و باورهای سمی  اعتماد به نفس داشته باشید.
 
تمام این باورهای سمی ویرانگر وخطرناک است. خیلی وقت ها به اشتباه هر روزه هزاران گفتگوی ذهنی و خوراک ذهنی غلط  به خودتان می دهید یا دیگران این ها را به شما می گویند و شما قبول می کنید. اولین مرحله این است که ما تشخیص بدهیم چه دروغ هایی را در مورد خودمان باور کردیم.
من تا زمانی که تکلیف خودم را با خودم ندانم چی هست در ناملایمات زندگی فقط دست و پا می زنم آن وقت نمی توانم مسیر درست را برای خودم پیدا کنم.
 
تنها اتفاقی که می افتد احساس درد، بدبختی و تنهایی است و هرچه تلاش کنم به هیچ جا نمی رسم. این یعنی درماندگی آموخته شده. به این معنی که من فکرمی کنم دست به هرکاری بزنم شرایطم همین است و برای تغییر زندگی ام هیچ کاری نمی توانم بکنم.
 
اما ازشما می خواهم صادقانه بدون مقاومت که خودت کنترل زندگی ات را بدست بگیری و نسبت به اتفاقات دنیای بیرونت تصمیم بگیری که چه واکنشی نشان بدهی.
 
تو فقط یکبار شانس زندگی کردن را داری. این زندگی دارد از دستت می رود خودت را دست کم نگیر و این اجازه به دیگران هم ندهید که شما را دست کم بگیرند. ما باید یادبگیریم که هرنوع بدرفتاری با جسم و ذهنمان دست برداریم.
 
پادکست انگیزشی دروغ های حقیقت نما در زندگی من و تو

 

این مطالب را هم حتما مطالعه کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *