دل برنکنم زدوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم
که آن درد به صد هزار درمان ندهم

اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست زعالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم ، که هزار آفرین بر غم باد

در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود

گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پام بر بند چه سود ؟

من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا

بی بال و پر اندر پی تو می پرم
من که شده ام چو که ربایی تو مرا

غم را بر او گزیده می باید کرد
وز چاه طمع بریده می باید کرد

خون دل من ، ریخته می خواهد یار
این کار مرا به دیده ، می باید کرد

آبی که از این دیده چو خون می ریزد
خون است  ، بیا ببین که چون می ریزد

پیداست که خون من چه برداشت کند
دل می خورد و دیده برون می ریزد


دانلود پادکست قرارعاشقی حرف خدا

از اینجا دانلود کنید Download